افسردگی روی چه نقاطی از بدن تاثیر می گذارد ؟

 

افسردگی دلایل مختلف و متعددی می تواند داشته باشد و یکی از شایع ترین بیماری های در قرن 21 می باشد که هر روز و روز به روز نیز افزایش می یابد .

 

 افسردگی می تواند به دلایل روحی باشد مثلا نا امیدی های و دلسردی هایی که در زندگی با آنها مواجه می شویم و یا اینکه به علت مشکل جسمی و یا فیزیکی که تازگی به آن دچار شده اید .

افسردگی به مروز زمان بر روح و جسم تسلط می یابد و گسترش پیدا می کند و به نظر شخص افسرده هیچ راه گریزی برای آن وجود ندارد.

از دید روان شناسی آسیب های جسمی بسیاری در این مدت زمان می تواند به این اشخاص وارد شود مانند خودکشی و یا ...

 

علائم فیزیکی که در این افراد دیده می شود بدین ترتیب است :

اختلال در خواب ، نداشتن خواب مفید، از خواب پریدن های بسیار در فواصل خواب یک شبانه روز، احساس گریه مداوم ، غمگینی، خستگی، عدم احساس آرامش و عدم تمدد اعصاب حتی با وجود استراحت های طولانی مدت ،

 

شخصی که در حال افسرده شدن است خود به سادگی قادر به درک این موضوع است ، علاوه بر آن نشانه هایی مانند :

* این افراد دردهای عصبی بسیاری را در ناحیه گردن و کمر و سر خود احساس می کنند و حتی با مصرف مسکن های متفاوت نیز اثر درد تخفیف نمی یابد .

 

* معمولا افرادی که دارای افسردگی هستند بیشتر دچار سر دردهای ناگهانی و یا احساس غم و گریه یکباره می شوند .

 

* افراد افسرده تا حدی از جان خود سیر می شوند که به خود کشی فکر می کنند و خانواده ی این افراد باید کاملا آنها را درک کنند و تا جایی که ممکن است با خواست های آنها موافقت داشته باشند تا زمانی که شخص از این دوران بحرانی که به آن دچار شده است و از برزخی بس بزرگ که در آن به سر می برد خارح شود . در این مرحله خانواده و حمایتشان نقش اساسی را دارد .

 

* باید به خاطر داشته باشید بیشتر از اینکه دردهای جسمی این افراد را تسکین دهید باید زخم های روحی آنها را مداوا کنید زیرا این زخم ها ممکن است آنها را از پای درآورد .

 

* در مدتی که شخص دچار افسردگی شده است باید حتما از یک روانکاو نیز کمک بگیرید تا او شما را در این زمینه یاری کند ، و به بهبودی کامل دست پیدا کنید .

 

  

خط خطــــــــــــــی های دلم

 

راز 2012

کلیپ روز شوم ( 25 بهمن ) و سخنان مقام معظم رهبری در مورد 25 بهمن

آخرین تصاویر وداع شهید باکری در کنار شهید احمد کاظمی

بازی رایانه ای بازگشت مختار

10 موضوعي كه نوجوانان دوست دارند پدرانشان در مورد آنها بدانند!

 

1. "من دیگه بچه نیستم". نوجوان ها بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارند به آنها بعنوان یک فرد بزرگسال احترام بگذارند. اینکه دیگران همچنان مثل قبل با آنها مثل یک بچه رفتار کنند برایشان عذاب آور است. اما پدرها می فهمند که نوجوانان مراحل مختلف بلوغ را پشت سر می گذارند و خیلی مهم است که واکنش خودتان را با مرحله بلوغ فرزندتان هماهنگ کنید. در اوایل نوجوانی باید از وضعیت آنها آگاه باشید و کمی بیشتر از یک بچه با او رفتار کنید.

2. "من طوری رفتار می کنم که آماده ام یک بزرگسال باشم اما از وارد شدن به این مرحله از زندگی وحشت دارم." اینکه فرزند نوجوانتان آماده باشد که مثل یک بزرگسال با او رفتار شود یا نه، بسیار نگران مسئولیت ناشی از آن خواهد بود. باید بفهمید که با تمام تظاهری که به قوی بودن می کند، فرزند نوجوانتان از دنیای ناشناخته ای که پیش رویش است می ترسد. پدرهایی که می توانند کمی احترام را با کمی حساسیت برای این موقعیت ادغام کنند می توانند تکیه گاه خوبی برای نوجوانشان باشند.

3. "دوستانم برایم اهمیت بیشتری پیدا کرده اند." بخشی از این روند تغییر این است که در آن نوجوان از وابستگی به والدین به سمت استقلال پیش می رود. این فرآیندی است که ما بعنوان پدر بسیار نسبت به آن هیجان زده می شویم. از این گذشته، آرزوی قلبی ما این است که فرزندانمان افرادی مستقل و مسئولیت پذیر شوند. بخشی از این فرایند شامل جدا شدن تدریجی از والدین و دیگران حتی دوستان می شود. این کاملاً طبیعی، قابل انتظار و مناسب است. پس اگر دیدید که فرزند نوجوانتان به جای خانه ماندن و با خانواده بودن با دوستانش وقت می گذراند زیاد ناراحت نشوید.

4. "الان خیلی چیزها که قبلاً برایم سوال نبود، سوال شده است." بخش عمده ای از فرایند بلوغ این است که یاد بگیرید به فکر خودتان باشید. نوجوانانی که بچه های مطیع و فرمانبرداری بودند الان سوال می کنند که چرا باید کارهایی که با آنها می گویید انجام دهند. آنها قضاوت شما را هم زیر سوال می برند. آنها باورها و ارزش های پایه ای خانواده تان را زیر سوال می برند. این فرایند پرسش کاملاً طبیعی و سالم است. سعی کنید به آنها برای پیدا کردن پاسخ این سوالات کمک کنید.

5. "اتفاقات خاصی برای هورمون هایم می افتد که نمی توانم برایتان توضیح دهم". پسرها وقتی نوجوان می شوند، خیلی زود رنج و تندخو شده و سریع صدایشان را بالا می برند مخصوصاً وقتی تحت استرس زیادی باشند. کنار دوستان از جنس مخالفشان احساس ناراحتی به آنها دست می دهد حتی اگر سالها با هم دوست بوده باشند. دوست دارند پوسترهایی روی دیوار اتاقشان بزنند که شما دوست ندارید. اما در اکثر این موارد خودشان هم علت احساسشان را نمی دانند. باید بفهمید که هورمون ها ممکن است علت ایجاد برخی از این رفتارها باشند. باید به آنها یاد بدهید که بااینکه سخت است اما می توانند هورمون هایشان را کنترل کنند.

6. "من از آن نگاه متنفرم". این نگاه همان نگاه معروف مادر و پدرهاست. یک چشم غره که باعث می شود نوجوان فکر کند که به مشکل افتاده است. با باز نگه داشتن دریچه ارتباط بین خودتان و فرزند نوجوانتان باید استفاده از این چشم غره را کمتر کنید باید راه های دیگری پیدا کنید که به آنها نشان دهید که از دستشان ناراحت شده اید.

7. "گاهی وقت ها دوست دارم فقط تنها باشم". نوجوانان دوست دارند وقتی به خود و دنیای خودشان فکر می کنند تنها باشند. بااینکه با دوستانشان خیلی حرف می زنند اما وقتی به خانه می آیند معمولاً به اتاقشان رفته و در را می بندند. این کاملاً طبیعی است و هیچ زنگ خطری به شمار نمی رود. اما اگر این رفتار افراطی شد آنوقت باید کمی نگران شوید.

8. "گاهی وقت ها دلم می خواهد به حرفهایم گوش کنید". پدرها بیشتر وقت هایی که می خواهند مشکلی را حل کنند سریع شروع به نصیحت کردن میکنند. باید جلوی این کار را بگیرید و سعی کنید فقط به حرفهای فرزندتان گوش کنید. خیلی وقت ها گفتگی بین والدین و نوجوان فرصتی است برای نوجوان تا خودشان بتوانند مشکلشان را حل کنند. باید این فرصت را به آنها بدهید تا بتوانند خودشان با مشکلات زندگی روبه رو شوند.

9. "دوست دارم در کارهایتان ثبات قدم داشته باشید". بااینکه نوجوانها معمولاً دربرابر اعمال قدرت والدین طغیان می کنند اما از آنها انتظار دارند که قوانینی برای خود داشته باشند و همیشه براساس یکسری قوانین یکسان با آنها رفتار کنند. نباید بطور مداوم قوانین خود را تغییر دهید. یک قانون داشته باشید و به آن متعهد باشید. این ثبات قدم باعث می شود نوجوانتان چیزی برای تکیه کردن به آن داشته باشد.

10. "روی حرفتان بایستید". نوجوانان از اینکه والدینشان یک روز یک چیزی بگویند و فردایش جور دیگری عمل کنند عصبانی می شوند. روی تعهدات خود بمانید. هیچ چیزی بدتر از شکستن قولتان نیست. اگر درمورد تماشای تلویزیون یا بازی های ویدئویی یک قانون خاص دارید، خود شما هم باید با همان قانون زندگی کنید. اگر به تعهدات خود وفادار بمانید فرزندتان هم احترام بیشتری برای شما قائل خواهد شد.

نتیجه گیری

هیچ چیز در زندگی خسته کننده تر از زندگی با یک نوجوان نیست. نوجوانان در این دوران با احساسات و مشکلات تازه ای روبه رو می شوند و از آن وابستگی که به والدینشان داشته جدا شده و کم کم افرادی مستقل می شوند. اگر پدرها بتوانند چند نکته ساده را در رفتارهایشان با آنها رعایت کنند، می توانند کمک بسیار خوبی به فرزند نوجوانشان نموده و به آنها برای انتقال از دوران بچگی به بزرگسالی یاری رسانند.

  

خط خطــــــــــــــی های دلم

 

تراژدی سبز ها .... !!!!!

مستند فوق العاده مهم و روشنگری قیطریه 7:58

انیمیشن هولوکاست

سربازان مقتدر آمریکایی تا بیخ مسلح

 فرم ثبت نام خادمین معنوی امام رضا علیه السلام

کلیپ فوق العاده و بسیار زیبا از مقام معظم رهبری دامت برکاته

تصاویری تامل بر انگیز از دختر میر حسین موسوی

اقدام خودجوش مصری ها در پخش سخنان مقام معظم رهبری

علت خطبه خوانی رهبری به زبان عربی

این هم از وضعیت کلاس های موسیقی در تهران با مجوز وزارت ارشاد !

گفت وگو با كودكان درباره مرگ

 

ای  عمه   بیا تا  که  غریبانه  بگرییم رو از  وطن  و خانه،  به ویرانه  بگرییم
پژمرد  گل  روی تو  از  تابش خورشید در  سایه نشینیم و  به جانانه بگرییم
لبریز   شرای  عمه  دگر  کاسه  صبرم بر  حال  تو  و  این  دل  ویرانه    بگرییم
نومید   ز   دیدار  پدر  گشته  دل   من بنشین  به     کنارم ،  پریشانه  بگرییم
گردیم   چو  پروانه به گرد سر معشوق چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه

پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

شهادت بانوی عظمای سه ساله  را به عاشقان راهش تسلیت عرض می نمایم ....

مرگ موضوعی است که بزرگ ترها از آن پرهیز می کنند . پدران و مادران اغلب پیش از مرگ یک دوست نزدیک یا افراد خانواده ، در این مورد توضیحی به فرزندانشان نمی دهند .

درحالی که اگر با آنها درباره مرگ صحبت شود ، هنگام مرگ یکی از دوستان یا بستگان ، آمادگی بیشتری دارند .

مرگ بخشی از زندگی است و بچه ها تا حدی از آن آگاهی دارند . در سال های اول زندگی ، بچه ها با مرگ حشرات ، پرنده ها یا حیواناتی که در تصادفات رانندگی کشته شده اند، روبه رو می شوند . بسیاری از بچه ها مرگ حیوانات دست آموز یا اعضای خانواده را تجربه می کنند . در این برخوردها، کودکان اندیشه ها و آگاهی های خود را در مورد مرگ گسترش می دهند . این آگاهی ها ممکن است درست یا نادرست و مناسب یا نامناسب باشد، ولی با این وجود ، گسترش می یابند .

درک کودکان از مرگ

معمولاً درک کودکان از مرگ با راهنمایی های بسیار کم بزرگ ترها رشد می کند. اگرچه مرگ پدید ه ای طبیعی است ، از سده های پیشین با آن به عنوان موضوعی غیرقابل پذیرش برخورد می شود . به هر حال ، برای بزرگسالان و کودکان ، پرهیز از موضوع مرگ به یک اصل تبدیل می شود .

کمک به کودک برای درک مرگ ، بخش مهمی از کمک به آنها برای درک زندگی است . همانگونه که کودکان به چرخه زندگی و مرگ در طبیعت پی می برند، می فهمند که مرگ هم مانند زایش، پدیده ای طبیعی است. اگر از مرگ چشم پوشی کنیم، جشن گرفتن زندگی کار بسیار سختی است. هنگام توضیح مرگ برای بچه ها ، چند مورد را به خاطر بسپارید .در مورد چیزهای واقعی و به هم پیوسته گفت وگو کنید . کودکان واقعی می اندیشند . آنها به توضیحات خیالی و فلسفی علاقه ای ندارند . با کلمات ویژه ، جزئیات مناسب را به کودک توضیح دهید . برای مثال بگویید ، هنگامی که مردم می میرند ، غذا نمی خورند ، نفس نمی کشند و نمی خوابند؛ مرگ وقتی است که انسان به بهشت می رود.دراین صورت کودک بهتر می فهمد و آگاهی های آسایش بخش و درستی به دست می آورد .

 

کلمات واقعی به کار ببرید

به کار بردن کلمات و زبان واقعی بسیار مهم است. به جای گفتن «رفت» و «ما را ترک کرد»، بگویید «مرگ»، «مرد». واژه های «خوابیدن» و «خواب آخر»، احساسات کودک را نادیـده می گیرد. برای بچه های کوچک تر ، اینگونه واژه ها به گمراه شدن و اشتباه در احساسات و باورها می انجامد .

مرگ حیوانات دست آموز، گل ها یا پرندگان، شانس خوبی را برای گفت وگو درباره مرگ فراهم می کند. معمولاً گفت وگو درباره مرگ ، هنگامی که از نظر احساسی کمتر درگیر هستیم، آسان تر است . استفاده از این فرصت ها ، مرگ را قابل فهم تر و سازگاری با آن را آسان تر می کند .

 

باور های دینی

باورهای دینی را به یاد بیاورید. باورهای دینی، هنگام آشفتگی ناشی از یک مرگ ، پناهگاهی را برایتان فراهم می کند. هنگامی که پدر و مادر باورها و دلگرمی هایشان را با فرزندانشان در میان می گذارند، کودکان در باورها و اعتمادی که براساس باورهای پدر و مادرشان پایه ریزی شده ، آسایش بیشتری خواهند داشت . با در میان گـــذاشتن بـــاورها ، پدر و مادر باید به یــاد داشته باشند که کودکان مانند بزرگسالان فکر نمی کنند.

گاهی توضیحات ممکن است کودک را بترساند یا موجب سوءتفاهم شود : برای مثال ، اگر بگویید «خدا پدربزرگ را برد چون به او نیاز داشت» ممکن است از خدا آزرده شود چون او هم به پدربزرگش نیاز داشت، و اگر بگویید «خدا او را برده چون خیلی خوب بوده» شاید کودک در مورد خوب بودن غیرعاقــــلانه بیندیشد، برعکس ، گفتن اینکه «او تنـــدرست است و خدا از او مراقبت می کند» ممکن است به کودک قوت قلب بدهد .

 

قوت قلب

به کودکان درباره سلامتی شان اطمینان بدهید . کودکان بسیار نگران سلامتی خود هستند . هنگامی که پدر یا مادر می میرد ، کودکان باید بدانند که دیگران مراقب آنها هستند . ممکن است یک کودک 4ساله فکر کند که چگونه از خود مراقبت کند و احساس بی پناهی داشته باشد.

مرگ ناشی از حادثه و بیماری هم می تواند مورد توجه کودکان باشد. کودک ممکن است نگران شود که آن تصادف برای او هم رخ بدهد یا درباره کوچک ترین بیماری خود نگران شود. یک سرماخوردگی ساده برای کودکی که بستگان خود را در اثر بیماری از دست داده ، ترس زیادی به وجود می آورد . کودکان به اطمینان نیاز دارند . توضیح اینکه شخصی که مرده ، بیماری جدی داشته است، ممکن است به کودک کمک کند تا بین بیماری خود و بیماری او تفاوتی ببیند. یک مرگ، احساسی را در کودکان به وجود می آورد که در گذشته تجربه نکرده اند. کودکان باید بدانند که چنین احساساتی طبیعی است. کودکان ممکن است احساس خشم و ناراحتی در مقابل مرگ را درک نکنند.

 

اگر به کودک بگویید «هنگامی که کسی می میرد، احساس خشم، ناراحتی، تنهایی یا ترس می کنیم» به کودک کمک می کند که بفهمد چنین احساساتی طبیعی هستند. از بچه ها بخواهید در مورد احساساتشان گفت وگو کنند.

 

احساس گناه را از کودک دور کنید. بیشتر کودکان، خود را در مرکز همه چیز فرض می کنند؛ در نتیجه ، ممکن است خود را برای مرگ پیش آمده مقصر بدانند . کودکان ممکن است احساس کنند چون کار بدی انجام داده اند، فرد مورد علاقه آنها ، مرده است. مثلاً در یک واکنش خشمگینانه ممکن است گفته باشند «آرزو می کنم بمیری» و در اندیشه های آنها، حالا که او مرده، جمله آنها موجب مرگ او شده است. پدر و مادر و اطرافیان باید به کودک اطمینان بدهند که برای مرگ پیش آمده گناهکار نیست و نسبت به نشانه های گناه در فرزندشان حساس باشند . اغلب بزرگسالان مستقیم یا غیرمستقیم به کودک می گویند که باید جای متوفی را پر کنند. چنین مسئولیتی، توقع سنگین و نابجایی از بچه هاست. شاید آنها آمادگی «مرد خانه» بودن و مراقبت از مادرشان را ندارند.

 

تصور فرزند خود را از گفت وگو بررسی کنید

هنگام گفت وگو در این باره، به تصور بچه ها از موضوع حساس باشید. آنها ممکن است تصور کاملاً متفاوتی از آنچه پدر و مادر انتظار دارند، داشته باشند. با پرسش از آنها درباره اندیشه هایشان، نه تنها می توانید به تصوراتشان دست یابید ، بلکه برای ادامه گفت وگو راهنمایی می شوید. به دقت گوش کنید . کودکان در جهان خود زندگی کرده و مخصوص به خود فکر می کنند. تنها با درک جهان شان می توانیم به جهان آنها پل بزنیم. اگر به سخنان فرزندانمان گوش دهیم ، مشـــکلاتشان را فاش خواهند کرد و به موقع ، اندیشه های نادرستشان آشکار شده و اندیشه های درست درباره مرگ گسترش پیدا خواهد کرد .

هر وقت که فرزندتان نیاز داشت ، آنها را به گفت وگو در این باره دعوت کنید. تنها با یک بار گفت وگو، درک آنها از مرگ توسعه نخواهد یافت . با هر توضیح ، درک آنها از مـــرگ افزایش یافته و پرسش هایشان به سمت و سوی جدیدی کشیده می شود . تصور نکنید گفت وگوی خوب و مؤثر در مورد مرگ ، گفتن همه چیز است . سطوح مختلفی برای درک مرگ وجود دارد ، اندیشه های بچه ها در سنین مختلف ، با هم تفاوت دارد . توجه به تصورات بچه ها درباره مرگ، اطلاعاتی را که نیاز دارند، فراهم می کند . فهمیدن مرگ ، درک ما را از زندگی بهبود می بخشد.

 

 

خط خطــــــــــــــی های دلم

 

نمره اعصاب شما چند است؟ ( تست روانشناسی )

 

 

اين يك آزمون استاندارد روان‌شناسي است. شما بايد خودتان را در هر يك از ده موقعيت زير تصور كنيد و گزينه مناسب خودتان را پيدا كنيد و علامت بزنيد...
 

بعد از آن، باید نمره مناسب خودتان را در پرانتز انتهای هر گزینه بخوانید و مجموع نمرات تان را حساب کنید تا بفهمید که آیا شما از آن آدم هایی هستید که زیر فشارهای زندگی، به هم می ریزند و تسلیم می شوند یا این که با صبر و اعتماد به نفس، در برابر مشکلات زندگی مقاومت می کنید و می ایستید.

فرض کنید کارفرمایتان از شما می خواهد به دفتر او بروید و هنگامی که شما را در دفترش می بیند، با لحن تندی با شما برخورد می کند. شما در این حالت، کدامیک از کارهای زیر را انجام می دهید؟

1) احساس شکست و تحقیر می کنید و هنگامی که به محل کارتان برمی گردید، ماجرا را برای بقیه همکاران تان هم تعریف می کنید. (2 نمره)

2) به محل کارتان برمی گردید و سعی می کنید همه چیز را فراموش کنید. (5 نمره)

3) موضوع را با یکی از صمیمی ترین دوستان تان در میان می گذارید و سعی می کنید با کمک او راه حلی برای مشکل تان پیدا کنید. (7 نمره)

فرض کنید که یک هفته است وارد محل کار جدیدی شده اید اما هر چه تلاش می کنید، نمی توانید با هیچ کدام از همکاران جدیدتان دوست شوید. چه کار می کنید؟

1) حوصله تان از این کار جدید سر می رود. دیر سر کار می روید و زود برمی گردید. (2 نمره)

2) کارتان را به درستی انجام می دهید اما هم زمان به دنبال کار مناسب تری هم می گردید. (5 نمره)

3) سعی می کنید بفهمید که مشکل از شماست یا همکاران تان. سعی می کنید علت این نوع رابطه را کشف کنید و راه حلی برایش پیدا کنید. (7 نمره)

فرض کنید چند ساعت روی یک پروژه وقت گذاشته اید اما کامپیوترتان دچار مشکلی می شود و تمام اطلاعاتی که روی سیستم ذخیره کرده بودید، از دست می رود. آن وقت شما ...

1) دل تان می خواهد با مشت به صفحه مونیتور بکوبید و آن را خرد کنید. (2 نمره)

2) با عصبانیت از محل کارتان بیرون می آیید و از صحنه دور می شوید. (5 نمره)

3) ناراحت می شوید اما به این فکر می کنید که از چه راهی می شود دوباره این اطلاعات را به دست آورد و ذخیره کرد. (7 نمره)

فرض کنید که یک هفته برای پروژه تان زحمت کشیده اید و فقط چند ساعت دیگر تا موعد تحویل پروژه، وقت دارید اما هنوز قسمت هایی از کارتان مانده است که باید کامل شود. چه کار می کنید؟

1) می خواهید کارتان را تمام کنید ولی آن قدر هیجان زده و عصبی هستید که نمی توانید روی کارتان تمرکز کنید. (2 نمره)

2) با خودتان می گویید: شاید بد نباشد اگر کمی هم استراحت کنم. (5 نمره)

3) با خودتان می گویید: «من که تا اینجا آمده ام، این چند ساعت را هم کار می کنم» و بعدش هم تصمیم می گیرید کارتان را به اتمام برسانید. (7 نمره)

فرض کنید کارفرمایتان شما را از سر کارتان اخراج می کند. چه کار می کنید؟

1) آنقدر نگران و پریشان می شوید که شب خواب تان نمی برد. (2 نمره)

2) تصمیم می گیرید که چند روزی از کار به دور باشید (مثلا بروید مسافرت) و بعدش برگردید و به یک شغل جدید فکر کنید. (5 نمره)

3) نیازمندی های روزنامه را باز می کنید و به دنبال کار می گردید و از طریق دوستان و آشنایان تان هم جویای کار می شوید. (7 نمره)

فرض کنید در ارتباط با صمیمی ترین دوست تان دچار شک و تردید شده اید. چه کار می کنید؟

1) مدام به این فکر می کنید که دوست تان قصد دارد شما را فریب بدهد و به شما خیانت کند. (2 نمره)

2) ارتباطتان را با او قطع می کنید. (5 نمره)

3) تصمیم می گیرید با او حرف بزنید و بفهمید که مشکل کجاست. (7 نمره)

فرض کنید رابطه تان با صمیمی ترین دوست تان به هم خورده است. آن وقت شما...

1) خودتان را به بی خیالی می زنید و می گویید تقصیر خودش بود! (2 نمره)

2) سعی می کنید با دوست دیگری، یک ارتباط صمیمانه برقرار کنید. (5 نمره)

3) سعی می کنید بفهمید مشکل تان کجای کار بوده و اگر رفع شدنی است، مشکل را رفع کنید؛ وگرنه، در ارتباط های بعدی، بیشتر دقت کنید. (7 نمره)

شب است و شما دارید در بزرگراه رانندگی می کنید که ناگهان اتومبیل تان دچار مشکل می شود و در تاریکی تنها می مانید. آن وقت شما...

1) وحشت می کنید که مبادا به شما حمله کنند یا ماشین تان را بدزدند. (2 نمره)

2) ماشین را قفل می کنید و برای کمک گرفتن به نزدیک ترین محل می روید. (5 نمره)

3) سعی می کنید از ماشین های دیگر کمک بگیرید. (7نمره)

دارید درست رانندگی می کنید اما ماشین پشت سرتان دستش را گذاشته است روی بوق و می خواهد از شما سبقت بگیرد. چه کار می کنید؟

1) می گذارید رد شود ولی به او ناسزا می گویید. (2 نمره)

2) اهمیت نمی دهید چون هنوز فاصله اش با شما زیاد است. (5 نمره)

3) کنار می کشید تا از شما سبقت بگیرد و رد شود. (7 نمره)

 

 

پلیس دارد به اشتباه شما را جریمه می کند در حالی که شما اطمینان دارید هیچ خلافی مرتکب نشده اید. چه کار می کنید؟

1) با پلیس جر و بحث می کنید و به او می گویید به هیچ عنوان این جریمه را قبول نخواهید کرد. (2 نمره)

 

2) می دانید که بحث کردن با او هیچ فایده ای ندارد و به همین خاطر جریمه را سریع قبول می کنید. (5 نمره)

3) سعی تان را می کنید که در کمال آرامش او را متقاعد کنید اما وقتی می بینید که او به هیچ وجه، قبول نمی کند جریمه را قبول می کنید. (7 نمره)

تفسیر آزمون

به کسانی که در این آزمون، بیشتر از 65 امتیاز آورده اند باید تبریک گفت و آنهایی هم که امتیازشان بین 30 تا 65 شده است، باید بدانند که در مواجهه با استرس های زندگی شان کمی مشکل دارند و بهتر است درباره راه های مقابله با استرس بیشتر مطالعه و تمرین کنند.

 

 

خط خطــــــــــــــی های دلم

 

چرا برخی جذب کسانی می شوند که اهل خیانتــــــــــند ؟

 

 

 

  اغـلب افـراد معـمولاً مشـکلی در پیــدا کردن جنس مخالف ندارند. بیشتر این افراد می توانند دوست یکی از دوستان،هـمـکار و یا فردی باشد که به طور روزمـره او را مـی بینند. پیش از اینکـه رابطه صمیـمی شـود، معــمولاً بـه عنوان دو دوسـت با هـم ارتباط بـرقرار مـی کنند. بـه هــر حال بیشتر افراد قبل از آشنایی با شما در ارتباط هایی قرار گــرفته اند و در زمـان شـروع رابـطـه بـا شـمـا یـا در شــرف تمام کردنارتباط قبلی هستند و یا به تازگی ارتباط خود را قطع کرده اند.

 شما دو نفر وجوه اشتراک بسیار زیادی دارید! برای اولین بار کسی را پیدا کرده اید که علاقه زیادی به شما دارد، از رفتار و گفته هایتان لذت می برد، از کاری که امروز انجام می دهید و حتی برنامه های که برای فردا می ریزید لذت می برد. هر بار که او را ملاقات می کنید لبخندی بر لب دارد که گرمایش به اعماق قلبتان نفوذ می کند. این همان چیزی بوده که شما سال ها در انتظارش بوده اید. توجه کامل و عشق بی حد و اندازه . پس از سپری شدن روزها و ماهها متوجه می شوید که او بیشتر دنبال موقعیت هایی می گردد که شما سرتان شلوغ است و اطراف او نیستید، و دنبال این نیست که زمانی را پیدا کند که بتوانید در کنار هم باشید. وقت های با ارزشی که در کنار هم هستید به پایین ترین میزان خود می رسند و تنها زمانی اتفاق می افتند که شما از او تقاضا کرده و بر روی آن پافشاری می کنید.

 شما قدری به او مشکوک می شوید و دلتان می خواهد بدانید که وقتی شما آن اطراف نیستید، دقیقاً مشغول انجام چه کاری است. به همین دلیل شروع می کنید به تجسس در این زمینه. یکی از بدترین شک هایتان به حقیقت می پیوندد. یک خیانت مجدد! درست مانند همه زن ها و مرد های دیگر او هم به شما خیانت کرد.

 این مسئله چیزی است که من اسم آنرا می گذارم: عشق سوری و الگوهای غلط ارتباطی .  چیزی که در حقیقت رخ می دهد این است که کودک درون شما می ترسد که اگر شما همیشه در صحنه حاضر نباشید، او شما را نادیده گرفته و فراموشتان می کند.  در اعماق وجودتان به سختی می توانید به دیگران اعتماد کنید و تصور می کنید که اگر مرتباً به یادشان نیندازید، آنها فراموش می کنند که باید شما را دوست داشته باشند و به شما عشق بورزند. شما در روابط قبلی خود نیز یک چنین خط مشی را در پیش گرفته بودید و موفق نشده بودید و این بار نیز اشتباه گذشته را تکرار نمودید. در وهله اول باید نگرش خود را نسبت به این موضوع تغییر داده و رفتاری امرانه را در این زمینه در پیش بگیرید.

 این امکان وجود دارد که شما در بیان خواسته هایتان قدری جبهه گیری کنید و عصبانیت خود را به سرعت بروز دهید. به سرعت تحمل خود را از دست می دهید و به راحتی از چیزهایی که خوشتان نمی آید ایراد می گیرید. شاید طرف مقابل به هیچ وجه از این کار خوشش نیاید. همچنین ممکن است که حس حسادت از درجه کم تا زیاد در شما وجود داشته باشد و انتظار داشته باشید که طرف مقابل توجهش را به طور انحصاری معطوف به شما کند. اگر او زمانی سرش شلوغ باشد و وقت کافی نداشته باشد، به سرعت ناراحت و عصبانی می شوید و دلتان می خواهد که یا خودتان به تنهایی مرکز توجه او باشید و یا اصلاً این رابطه وجود نداشته باشد.

 نکته ای که در این قسمت وجود دارد این است که شما دوست دارید مورد توجه، و دوست داشتن قرار بگیرید، اما ممکن است طرف مقابل تصور کند که اگر حق انتخاب داشت می توانست شخص دیگری را انتخاب کنند و بدش هم نمی آمد که دور از شما باشد.  ممکن است با احتساب به این امر تصور کنید که شما دارای ترس هایی هستید که با توجه به نظام اعتقادات شخصیتان تصور می کنید که هیچ مرد و زنی قابل اعتماد نیستند. البته برخی از افراد نیز هستند که خیانت در وجودشان شکل گرفته و زمانی هم که به طرف مقابل خود خیانت می کنند، به هیچ وجه احساس گناه نمی کنند و حتی عذر خواهی هم نمی کنند و حتی گاهی اوقات شما را مقصر اصلی کارهای خود می دانند، اما حقیقت اینجاست که مشکل اصلی از مقوله اعتماد سرچشمه می گیرد. بنابراین اگر قرار است که آنها خیانت کنند، چه دلیلی وجود دارد که شما به آنها اعتماد کنید؟ آنها با کارهایشان اثبات می کنند که افراد قابل اعتمادی نیستند بنابراین چه دلیلی وجود دارد که شما به آنها اعتماد کنید؟

 این عقاید و افکار دقیقاً به رابطه بعدی شما تعمیم پیدا می کنند. زمانی که با شخصجدیدی ارتباط برقرار می کنید، همان افکار و اندیشه ها و تجاربی که از روابط گذشته خود بدست آورده اید را به رابطه بعدی تعمیم می دهید. بسیاری از افراد هستند که به طور مکرر از یک رابطه ناموق به رابطه ناموفق بعدی میروند و اصلاً فکر نمی کنند که دلیل شکستشان چه بوده و چگونه می توانند اشتباهات گذشته خود را جبران نمایند. البته برخی از افراد هستند که ظواهر امر را درست میکنند اما این کافی نیست باید سعی کنید که مشکلات را ریشه یابی کرده و باطن مشکلات را حل نمایید.

 اما یکی از حقایق تلخ این است که شما خودتان خالق این تجربیات ناخوشایند هستید. شخص مقابل مسائل مربوط به خودش را دارد و از کودکی تا بزرگسالی تجربیات متفاوتی را کسب کرده و به راحتی می تواند وقایع مختلف را در ذهن خود جایگزین کند، اما به هرحال این وظیفه شماست که افرادی را که امکان خیانت در آنها وجود دارد را تشخیص دهید.

 به طرز صحبت کردنشان دقت کنید و حرکات دست ها و صورتشان را مد نظر قرار دهید. درست مانند یک نفس بد که در غالب یک انسان موقر خود را جلوه می دهد.  اگر در پی آن هستید که خوشحالی، شادکامی و تکامل را به زندگی خود عرضه کنید (و از درد و رنج و ناراحتی ها نجات پیدا کنید) و اگر می خواهید یک ارتباط سالم و رضایت بخش را دنبال کنید، باید از هر رابطه ای که با یک فرد برقرار می کنید، حداقل یک درس بگیرید.

 اگر به درسی که یاد گرفته اید، عمل کنید، این امکان وجود دارد که دیگر هیچ گاه اشتباهات گذشته در زندگیتان تکرار نشوند.

 بنابراین دفعه آینده که ارتباطتان تحت یک چنین شرایطی به اتمام رسید، متعجب نشوید و احساس نکنید که به شما آسیب وارد شده و طرف مقابل به شما خیانت کرده. رابطه فعلی را تمام می کنید و با دانش به این امر که رابطه های این چنینی چه پایانی در بر خواهند داشت، دیگر وارد آنها نمی شوید.